حلقوم ها را می توان برید اما فریادها را هرگز. مسلمانان نیز درست به همان علت كه آقای پوپر می گوید اسلحه بر خواهند داشت و از هویت خود دفاع خواهند كرد تا نظم نوین آمریكایی بر جهان سیطره نیابد.
شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند...... ...برچسب : نویسنده : یا زهرا moghavemeeslami بازدید : 114
ملتی که برای هر قطعه از این میهن خونها فدا کرد، دیگر سازش با نوکران آمریکا، این دشمنان اسلام را جایز نمیداند؛ نگرانی ما این است که مبادا سازشی صورت گیرد اما هرگز سازشی صورت نخواهد گرفت.
شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند...... ...برچسب : نویسنده : یا زهرا moghavemeeslami بازدید : 136
برچسب : نویسنده : یا زهرا moghavemeeslami بازدید : 125
شهر خالي است ز عشاق بود كز طرفي
مردي از خويش برون آيد و كاري بكند؟
و در شهر كه خالي از عشاق بود، مردي آمد كه شهر را ديوانه كرد. زمين را ديوانه كرد. زمان را ديوانه كرد. او كه آمد، از هر طرف عاشقي پيدا شد كه از خويش برون آمد و كاري كرد.
اما اين همه عاشق كه به جان و عدد، صدها حواري در جيب داشتند، طرفه حكايتي بودند كه كس به ديدن هم باور نتوانست كرد، چه به شنيدن. اينها حكايت يكي از اين عاشقان است، در روزگار ظهور روح خدا؛ حكايت همت.
شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند...... ...برچسب : نویسنده : یا زهرا moghavemeeslami بازدید : 166
یا همه زخمیها و شهدا، یا هیچ کدام. برایم فرق نمیکرد آنهایی که روی زمین افتاده بودند همه برادرم بودند و همه برایم مثل محمد ابراهیم بودند. دلم نیامد بچههای مردم مفقودالجسد بمانند... . هر سال با آغاز فصل بهار دلهای بهاری عاشقان فرهنگ ایثار و شهادت یاد فرماندهای را در خود زنده نگه میدارند که همه وجودش مردانگی و وفا بود. فرماندهای که روزگاری در لشکر ویژه و خط شکن 25 کربلا علمداری میکرد، وقتی نام محمدحسن بر زبان جاری میشود، همرزمانش یاد نمازی را که قبل از عملیات والفجر8 در کنار نهر ابوفلفل به او اقتدا کرده بودند، میافتند و در فراقش میسوزند و میسازند. «سرلشکر شهید محمدحسن طوسی» قائم مقام فرماندهی و فرمانده واحد اطلاعات و عملیات لشکر ویژه 25 کربلا در هجدهم فروردین 1366 در دشت تفتیده شلمچه کربلایی شد و به ربالاربابش رسید. دو فرزند دیگر به نامهای «محمدحسین و محمد ابراهیم» هم از خانواده گرانقدر طوسی هدیه به محضر ربالعالمین شدند. متن زیر خاطرهای زیبا و تکاندهنده از زبان همسر شهید طوسی، خانم حلیمه عربزاده طوسی است که تقدیم مخاطبان میشود. برادرِ همسرم، «محمدابراهیم» 17 سال از سناش میگذشت، بسیار خوش سیما و زیباروی بود. شهادت از چهره معصومانهاش میبارید. چشمهایی آبی رنگ، موهایی طلایی و محاسنی نرم و زیبا داشت؛ مظلوم و کم حرف بود. حیف میشد اگر چنین دسته گلی به شهادت نمیرسید و روی زمین میماند. شهادت برازنده وجود نازنین محمد ابراهیم بود و خدا نخواست که پیکر چنین آلالهای به خانه برگردد، مادرش را چشم انتظار گذاشت، چرا که خاکهای آسمانی "چیلات" عاشق چنین پیکری شده بودند، با او خو گرفته و به راحتی از او دل نمیکندند. خاکهای پاک چیلات محمدابراهیمهای لشکر 25 کربلا را در دل خود مخفی کرده و آنها را شافع ملکوتی شدنشان قرار داده بودند. پیکر محمدابراهیمها و گامهای محمدحسنها خاک چیلات را همانند تربت غریب بقیع، تقدس بخشیده بود و دیگر خاک چیلات بوی بقیع میداد. عملیات والفجر 6 عملیاتی که با رمز یازهرا(س) در منطقه عمومی چیلات آغاز شده بود، بیش از 350 شهید از لشکر 25 کربلا در این عملیات با مادرشان مأوا گرفتند و بسیاری از آنها در دل آن خاکها تنیده شده و مخفی و گمنام ماندند و گمنامی آنها سند بارز زهرایی شدنشان بود. هنگامی که خبر شهادت و مفقودالجسد شدن محمدابراهیم را به مادر دادند، مادر همسرم که زن باصلابت و مقاومی بود و در برابر مشکلات قد خم نمیکرد، فقط یک جمله بیشتر نگفت: «به محمدحسن بگوئید اگر پیکر محمدابراهیم را پیدا کرد بیاورد وگرنه خودش بیاید تا دلم آرام گیرد». ولی محمدحسن سخت احساس شرمندگی میکرد و تاب دیدن روی مادر را نداشت. چندی نگذشت که محمدحسن با ماشین آمد. صدای ماشین، مادر را متوجه آمدنش کرد، بلافاصله مادر از روی طاقچه قاب عکس محمدابراهیم را گرفت، بوسید و به طرف درب حیاط شتافت. با دیدن قامت رعنا و رشید محمدحسن، اشک دور چشمان مادر حلقه زد او را در آغوش کشید، بوسید و گفت: - «ننه جان؛ خوش آمدی. ننه، فدای آن قد و قامت رعنایت شود. عکس محمدابراهیم را از دستم بگیر، تو محمدابراهیم را برایم نیاوردی ولی من او را برایت آوردم، او را با افتخار تقدیم خدا کردم و از خدا خواسته بودم محمدابراهیم پیش مرگ و قربانی محمدحسن شود. همین قدر که محمدحسنم سالم است خدا را شکر میکنم. اگر پیکر پسرم نیامده فدای گمنامی و غربت مادر رزمندگان حضرت فاطمه زهرا(س)». از محمدحسن درباره شهادت برادرش و اینکه چرا او مفقود ماند پرسیدم که در جوابم گفت: در حین عملیات مظلوم والفجر6 بعد از تصرف جاده آسفالته مسیر شهرهای علی غربی – علی شرقی عراق و پاسگاه چیلات، عراقیها پاتک سنگینی را علیه نیروهای ما شروع کردند. پس از شروع پاتک و پیشروی عراقیها، نیروهای ما از هم جدا شده و همدیگر را گم کردند. «مرشدی» از نیروهای واحد اطلاعات و عملیات که در عملیات والفجر8 به شهادت رسید، در تکاپوی پیدا کردن محمدابراهیم بود که دید رزمندهای در جوار تخته سنگی در کنار جاده آسفالته به حالت دَمَر بر زمین افتاده است، سینهخیز به سوی او رفت، دید که آن رزمنده شبیه محمدابراهیم است و چون لباس پلنگی به تن داشت مطمئن شد که خود او است. تکانش داد، چند مرتبه او را صدا زد ولی محمدابراهیم جوابی نمیداد، تنها کاری که محمدابراهیم کرد سه بار کف دستش را به خون پشت سرش کشید و روی دست مرشدی مالید. چون قدرت تکلم نداشت با اشاره به مرشدی فهماند که برود. توی آن هجمه وسیع آتش و درگیری، مرشدی محمدابراهیم را روی دوش خود گذاشت و مسافتی او را با خود به عقب آورد اما آتش دشمن آنقدر سنگین بود که نتوانست پیکر محمدابراهیم را به خط دوم بیاورد. او را در پشت تپهای که ما به آنجا مشرف بودیم، قرار داد و از طریق بیسیم موضوع را به من گفت، از من خواست تا اجازه بدهم از نیروها کمک گرفته و محمدابراهیم را به عقب بیاورد. از او پرسیدم: -«اگر محمدابراهیم را به عقب بیاوری تکلیف سایر زخمیها و شهدا چه میشود؟» گفت: «امکان آوردن بقیه نیست.» به مرشدی گفتم: - «یا همه زخمیها و شهدا یا هیچ کدام، برایم فرق نمیکرد، آنهایی که روی زمین افتاده بودند، همه برادرم بودند و همه برایم مثل محمدابراهیم بودند. دلم نیامد بچههای مردم مفقودالجسد بمانند و تنها برادر مرا به عقب بیاورند. از طرفی هم در آن وضعیت بحرانی نمیخواستم جان نیروهای دیگر را به خطر بیاندازم بنابراین از آوردن پیکرش گذشتم و به ادامه عملیات پرداختم». اینجا بود که محمد حسن، فرماندهای با روح بلند از جنازه برادر نازنین خود گذشت و دفتر تاریخ را با شکستن نفس، ایثارگری و فداکاری پیوند زد و این حرکت او باید درس و چراغ راهی برای آیندگان باشد
شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند...... ...برچسب : نویسنده : یا زهرا moghavemeeslami بازدید : 170
نام : علي
نام خانوادگي : خاور زاده
تاريخ تولد : 1345
تاريخ شهادت : 31/03/1366
محل شهادت : ماووت عراق
شهرستان : بروجرد
وي در خانواده ای مذهبی پا به عرصه وجود گذاشت و در حالی که بیش از سیزده سال نداشت پدرش را از دست داد.این ضایعه ی بزرگ نتوانست خللی در روحیه و اراده پولادین علی به وجود آورد. علی با پایان رساندن دوره ابتدایی و راهنمایی و ورود به دبیرستان فردی مفید و با استعداد در میان هم کلاسی های خودش بود عشق به امام سراپای وجودش را در برگرفته بود که در کلیه اعمال و حرکات علی کاملا ً مشخص و مشهود بود. با آغاز جنگ تحمیلی در سال 1362 به عضویت پایگاه محل در آمد و تعلیمات نظامی را فرا گرفت.در سال 1362 به همراه عده ای از رزم آوران که از دزفول با پای پیاده عازم دیدار امام بودند در بروجرد به آن ها پیوست و عازم تهران گردید و با توجه به اینکه پاهایش تاول زده و خستگی شدید بر آن ها غلبه کرده بود اما شوق دیدار امام آن اسوه مقاومت و تقوا خستگی راه را از وجودشان زدوده و دیدار امام حالتی ملکوتی در علی بوجود آورد که پس از برگشت به بروجرد بعد از مدتی عازم جبهه گردید علی در چندین عملیات شرکت نمود كه از جمله آنها: عملیات والفجر – فتح5 - کربلای10- حاج عمران بود.
در عملیات شلمچه علی از خود شایستگی فراوان نشان داد و عضوی مفید و نمونه برای لشگر 57 به شمار می آمد. با عضویت در واحد اطلاعات و عملیات لشکر 57 نهایت استعداد و نبوغ را از خود نشان داده که پس از مدتی فرماندهی تیم اطلاعات یکی از گردان ها را به عهده گرفته و با احساس مسئولیتی که داشت از این امر مهم غافل نمی شد. در شب عملیات مقدس نصر، 4 بامداد مورخه 31/3/1366 در اثر ترکش خمپاره و موج آر پی چی بدست دشمنان به شهادت رسید و عاشقانه شربت شهادت را نوشید.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
نام : علي عباس
نام خانوادگي : چاچ
تاريخ تولد : 1339
تاريخ شهادت : 20/01/1365
محل شهادت : سليمانيه عراق
شهرستان : خرم آباد
وي در بهمن سال 1339 در روستای کره (ده پیر) در خانواده ای مستضعف کشاورز به دنیا آمد و از کودکی فردی خوش اخلاق و دارای رفتاری حسنه بود ، به طوری که در میان فامیل و اقوام زبانزد همه بود و همه به فکر و رفتار او احترام خاصی می گذاشتند و مورد احترام همه بود.
دوران ابتدایی را در مدرسه روستای با موفقیت گذراند و به عنوان نفر اول در مدرسه معرفی شد.دوران راهنمایی را در خرم آباد به سر برد و سوم راهنمایی را همراه با کار به پایان رسانید.
با وجود هوش سرشاری که داشت به علت فقر مادی نتوانست به تحصیل ادامه دهد و در جریان انقلاب کاملا ً شرکت داشت تا اینکه انقلاب پیروز شد و در اولین روزهای پیروزی از پیشتازان عضویت در سپاه بود و در آن زمان تمام وقت خود را در خدمت به انقلاب صرف می کرد و در همه گرفتاری های انقلاب در کردستان ، خوزستان جنگ با گروهک ها و در جنگ تحمیلی با تمام قدرت و همیشه شرکت داشت و در اکثر عملیات شرکت کرد و چهار بار مجروح شد ولی هیچ وقت احساس خستگی یا کسالت و یا اینکه بگوید مجروح شده بازگو نمی کرد و آمادگی خود را چندین برابر می کرد. سرانجام در مراحل پایانی عملیات والفجر9 در مقابل تک عراقی های مزدور (رژیم بعث عراق) مردانه ایستاد و مقاومت کرد و پس از نبردی سخت و نابرابر به درجه رفیع شهادت نائل و به هدفش که شهادت در راه حق بود رسید.
یــادش گــرامی و راهــش پر رهـــرو باد
نام : عبدالحسين
نام خانوادگي : كردي
تاريخ تولد : 1340
تاريخ شهادت : 04/10/1365
محل شهادت : شلمچه
شهرستان : بروجرد
وي در شهرستان بروجرد متولد شد ودوران تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد.سپس در آموزشگاه نوجوانان مشغول به خدمت شد. بعد از انقلاب و تشکیل کمیته انقلاب در این ارگان به فعالیت پرداخت و به استخدام سپاه پاسداران درآمد. او همیشه خار چشم منافقین بود و چندبار تصمیم به ترور وی گرفتند ولی به خواست خدا موفق نشدند.با شروع جنگ تجاوز عراق علیه ایران ، شهید راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید و در جبهه های رزم،یکبار هم مجروح شد و بعد از مجروحیت والتیام به خانه خدا مشرف شد. ایشان مسئولیت محور عملیاتی را به عهده داشت . فردی بسیار دوست داشتنی ،کم گو،خندان و خوشرو بود كه سرانجام در سال 1365،در جبهه نبرد حق علیه باطل توسط آتش شدید دشمن به فیض شهادت نایل آمد .
روحــــــــش شـــــــــــاد.
شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند...... ...
برچسب : نویسنده : یا زهرا moghavemeeslami بازدید : 121